زابل شهر کوچکی است، اما مشکلات بزرگی دارد.جایی که بیکاری و فقر دارد، وهر جا بیکاری و فقر هست، فسادهم هست. این شرایط را میتوان در کوچههای اطراف بازار و مصلا، خیابان فردوسی، میدان امام حسین و... دید. زابل نگرانی دیگری هم دارد. نگران کودکانی که غذای خوب ندارند، بهداشت ندارند، تفریح و رفاه ندارند و جز بازی با تل ماسهها که همیشگی است؛ چاره دیگری برای انتخا ب زندگی بهتر پیش روی خود نمیبینند.
جوان زابلی نگران این هم هست که چرا از بیرون هر کسی میگوید شیعه و سنی؛در حالیکه دوست دارد همه بگویند ایرانی و زابلی و بلوچ، که همه به مسلمان و ایرانی بودن خود هم افتخار میکنند و زبان امروزی بلوچی همان زبانی است که همواره زبان رسمی ایرانیان بوده است.
زابلی، مردی ایرانی است که دوست دارد همه به اعتقادات و باورهایش احترام بگذارند. همان احترامی که خودش در دوران کودکی و نوجوانی به همسایه و همکلاسیاش گذاشته است و همه را نه شیعه و سنی، بلکه مسلمان میدیده است.
زابل نگران نوجوانانش هم هست. نگران نوجوانانی که دبیرستان نمیروند و کسی از آنها نمیخواهد عضو کتابخانه شود چراکه کتابخانهای هم نیست تاعضوی بخواهد. و از این که به مدرسه نمیروند ناراحت نیستند، چون میدانند اگر درس بخوانند باید از زابل بروند؛وقتی زابل فقط یک کتابفروشی دارد که کتابهای سفارشی اساتید دانشگاه را میآورد و به دانشجویان میفروشد و از دو طرف سودی اندک میگیرد.یا این که دانشجویان دانشگاهش هم فقط مدرک میگیرند و کاری برای آنها در شهرشان پیدا نمیشود و...انگار وقتی فقر باشد بقیه مشکلات هم پی در پی میآید.
زابل نگران جوانانش هم هست، چون کار ندارند و برای فرار از بیکاری مجبورند به هر کاری تن دهند؛کارهایی که در میان آن ناخودآگاه خلاف قانون هم پیش میآید و همین سوء پیشینه کافیست تا از سوی باندهای سوداگر مواد مخدر و یا حتی مخالفان ایران و ایرانی به مزدوری پذیرفته شوند که در آن پولهای کلانی هم رد و بدل میشود و برخی هم به آنها میرسد.
زابل نگران دختران خردسال روستاهایش هم هست که تفریح آنها ایستادن در صف آب است، تا تانکر حمل آب روزی یکبار بیاید و آنها دبههای ۲۰ لیتری سهم خانواده را پرکنند و سهمی در زنده ماندن و ماندن در روستای آباء و اجدادی خود داشته باشند. خانوادههایی که جایی را ندارند تا بروند، با کدام پول و کدام جرات؟
زابلی را که مردان غیورش بسیار دوستش دارند؛ همان غیرتی که علیرغم مشکلات فراوان، اجازه گفتن به آنها نمیدهد. ندارند؛اما میگویند همه چیز داریم، البته آنها از تکرار حوادث تاسوکی و سراوان برای فرزندان خود میترسند، حادثهای که نمیخواهند هیچگاه برای هیچ انسانی تکرار شود، اما میشود و آنها نیز این قدرت را ندارند که با آن به مقابله بپردازند.
زابل دلتنگ است، روزگار سالهایی که مردمش با کارتهای پیله وری در حاشیه دو سوی مرز امرار معاش میکردند و امروز کارتهای پیله وری بسیاری از آنها به کارت تاکسی تبدیل شده، اما مجبورند برای پیدا کردن یک مسافر ساعتها در صف بمانند.
زابل، دلتنگ است از آدم بزرگهایی که کاری کردند چاه نیمه چهارم، آب چاه نیمههای اول تا سوم را هدر دهد،الآن همه میگویند بادهای ۱۲۰ روزه بد است در حالیکه در گذشته به جای ریزگردها، خنکای چاه نیمهها و هامون را به شهر میآورد و نوشیدن چای عصرانه پاییزی در کنار نیزارها از شیرینترین خاطرات مردم زابل بود.اکنون همان بادخوب دیروزی به جای رطوبت و خنکی آب، ماسهها را برسر مردم زابل میریزد و این مردم همواره مزه گس شن ریزهها را زیر زبان خود دارند.
ریزگردها وکم آبی تنها بهانه است روند خشک شدن این استان از ۵ هزار سال پیش آغاز شده بود، مشکل از بیتدبیری مسئولانی است که میخواهند با آب افغانستان ضعف مدیریت خود را بپوشانند در حالیکه اگر وضع مردم افغانستان حتی در زمینه آب بهتر از مردم زابل بود اینچنین برای آمدن به ایران جان خود را از دست نمیدادند. حداقل آبی هم که میآید برای شرب مصرف میشود و این بیآبی کشاورزی را هم نابود کرده است.
هر مهاجرتی به دلیل تامین نبودن شرایط معیشتی است و مهاجرت از زابل هم فقط مختص به شیعیان نیست، در اهل سنت هم مهاجرت تا حدودی هست که به حاشیه مشهد وبیرجند میروند. به هرحال از هردو گروه میروند و جای آنها را افاغنهای پر میکنند که شرایط زابل هم برای آنها گلستان است و میتوانند با یک نان و هندوانه شکم خود و فرندان خویش را سیر کنند و فرزندانشان هم به جای مدرسه و دانشگاه خوب فقط برای نجات جان خود کار میکنند. در زمان نیاز شدید مردم زابل برای کشت محصولات کشاورزی علیرغم کاشت محصول، آب را از چاه نیمهها به سمت اراضی کشاورزی رها نکردند تا این که محصولات به دلیل نرسیدن آب خشک شده و آنگاه مجوز صادر شده و ۳۵۰ میلیون مترمکعب آب رها شد ولی فایدهای نداشت چون دیگر دیر شده بود و آب فراوان برای محصول خشک شده هیچ فایدهای ندارد. این وضعیت نشان از وجود بیتدبیری در زابل دارد که مردم را گرفتار کرده است.
این وضعیت فقط برای آب نیست در سایر بخشهای اجتماعی و اقتصادی هم هست اگر تنها با یک مورد هویتی و تاریخی برای زابل برنامه ریزی و کار شود و فرودگاه آن فعال گردد، میتوان بسیاری از مردم ایران و توریستهای شهر سوخته را از عرصه بینالمللی جذب کرد، آنگاه مردمانش پردرامدترین مردم این سرزمین خواهند شد
*زابل شهر کوچکی است، اما مشکلات بزرگی دارد؛جایی که خشکسالی، بیکاری و فقر رهایش نکرده است.