در حال بارگزاری
لطفا شکیبا باشید...
مدارس محروم منطقه ذلقی غربی الیگودرز
حکایت%20معلمی%20در%20روستاهای%20محروم%20الیگودرز%20لرستان
ریحانه جولایی

حکایت معلمی در روستاهای محروم الیگودرز لرستان


ساعت که از 12 ظهر می‌گذرد به تنهایی یا در گروه‌های چند نفری با هم به راه می‌افتند، کیف‌های کوچک رنگ و رو رفته‌شان را به دوش می‌اندازند؛ آنهایی که کیف ندارند کتاب‌هایشان را در کیسه‌های پلاستیکی روشن می‌گذارند و با کفش‌های پارچه‌ای کهنه جاده‌های سنگی و خاکی را پیاده طی می‌کنند تا به خانه برسند. پسرها بیشتر شیطانی می‌کنند، بالای تپه‌ها می‌دوند و صدای فریاد و خنده‌‌‌شان تمام کوهستان را پر می‌کند. دختران کوچک، با پوست‌های سوخته از سرما و خشکیده از خاک، با مانتوهای متفاوت از هم اما در سکوت راه می‌روند. خبری از خنده‌های بلند و فریاد و بازی نیست، گاهی سرشان را نزدیک گوش هم می‌برند و ریز می‌خندند.


فـیـلـم و عـکـس خـبـری، مـسـتـنـد نـورفـتـو

صفحه اول عکسخبریمستندفیلمخبریمستندرویدادها ارسال عکس و فیلم جستجو
ارتباط با ما
story noorphoto