در حال بارگزاری
لطفا شکیبا باشید...
تانکر حمل شیر
گاوهای%20شهرنشین
آرش صحرانورد

گاوهای شهرنشین


غروب شده بود، کم‌کم چراغ‌های خیابان داشت روشن می‌شد، مرد خودش را به زور در اتوبوسی که به ایستگاه رسید جا داد، یک دستش به کیف بود و دست دیگر را کشید و دستگیره‌ای که تبلیغ سس گوجه داشت را گرفت. اتوبوس راه افتاده بود و مرد به کمک دستگیره خودش را نگه داشت تا نیوفتد. نگران بود مبادا هندزفری سیم‌دار سفیدی که در گوشش لق می‌زد بیوفتد. آهنگ بعدی شروع شد... با لهجه‌ای که برای این شهر غریب بود اما برای او یادآور بوی چمن و کاه‌گِل و خانه بود. پشت چراغ قرمز، زیر فشار جمعیت، نگاهش به عکس گاو روی تابلو افتاد، «قصابی برکت». چشمانش برق زد، نفس عمیقی کشید، دستگیره اتوبوس را فشار داد و در دل گفت: گاو...


فـیـلـم و عـکـس خـبـری، مـسـتـنـد نـورفـتـو

صفحه اول عکسخبریمستندفیلمخبریمستندرویدادها ارسال عکس و فیلم جستجو
ارتباط با ما
story noorphoto